محل تبلیغات شما

سلام بر تو ای همسفر، همسفری که خودش کوه درد بود، اما صبور. خودش خسته ی خسته اما با قلبی پر از امید تشنه‌ی محبت بود؛ اما بی دریغ. عشق و صداقتش همچون نور شمع بود، خودش با غصه هایش تنهای تنها اما یک روز خدای مهربان صدای این همسفر را شنید. گفت: حالا وقتش است که تبدیل شوی از نار به نور، گفت: حالا وقتش است ای مهربان ایستاده شوی، همچون درخت نخل شوی پر بار شوی. پر میوه شوی، گفتم چطور ای مهربان؟ گفت: دست به دست من بده همراه شو به شهر عشق سفر کنیم. گفتم آنجا کجاست؟

کارگاه آموزشی همسفران؛ D.SAP

سردی که به گرمی تبدیل شده

سوالات آزمون همسفران

ای ,شوی ,خودش ,خسته ,شوی، ,همچون ,شوی پر ,وقتش است ,گفت حالا ,حالا وقتش ,نخل شوی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فاطمه 1213 erlipertio دکوراسیون داخلی و بازسازی ساختمان riedibahspa Peter's page liosculense سفارش پوسترهای جدید کاغذ دیواری عشق یعنی خداLove is God ایدنک - پاسداشت ارزش های سرزمین مادری Randi's receptions